جوجوم جند وقتی بو که سالاد ماکارانی هوس کرده بود. یعنی چند روز قبل از شروع ماه رمضون بهم گفت که:چندوقتیه که واسم سالاد ماکارانی درست نکردیا!!!خیلی هوس کردم منم چون دیدم فقط یکی دو روز تا ماه رمضون مونده و اگه واسش درست کنم امکان داره معدش اذیت شه بهش گفتم که بعد از ماه رمضون واست درست میکنم.
خلاصه ماه رمضون تموم شدو جوجوم دوباره بهم یادآوری کرد که سالاد ماکارانی هوس کرده که منم تصمیم گرفتم واسش درست کنم .
بخاطر همین دوشنبه یعنی 14 شهریور واسش یه سالاد ماکارانی توپ درست کردمو وقتی داشتم میرفتم خونه شاگردم بهش دادم.ولی متاسفانه به خاطر اون روز عجیب قسمت نشد که جوجوم از اون سالاد بخوره![](http://www.pic4ever.com/images/sigh.gif)
بخاطر همین دوباره موادشو تهیه کردم و پنج شنبه دوباره واسه جوجوم درست کردم.البته این بار بیشتر درست کردم
که بتونه بعد از این همه مدت یه دلی از عذا درآره
ولی متاسفانه نشد که جوجومو نه پنج شنبه ببینم نه جمعه
بخاطر همینم سالادو تا امروز تو یخچال نگه داشته بودم و امروز که با جوجوم رفته بودم کاکتوس (کافی شاپ) تقدیم جوجوم کردم
وقتی برگشتم خونمونو جوجومم رفت خونشون جوجوم از سالاد خوردو کلی ازش تعریف کرد.(خودمونیما!!!تعریفاش همه به حق بود.آخه خودمم حسابی از مزش خوشم اومده بود... )ولی متاسفانه جوجو کاری کرد که من خیلی از دستش .ناراحت شدم خیلی زیاااااد
الان توضیح میدم که چیکار کرد.
حدود ساعت 9 بود که خاله یعنی مامان جوجوم زنگید خونمونو بابت سالاد ماکارانی تشکر کرد![](http://www.loxblog.com/fckeditor/editor/images/smiley/msn/48.gif)
به مامانم گفت که بابای جوجو و داداششم از سالاد خردنو خیلی از مزش خوششون اومده بود
منومیگید کلی ناراحت و عصبانی شدم و زنگیدم به جوجوم (جوجوم محل کارش بود) ولی اون خیلی عادی و راحت
با قضیه برخورد کردو فقط گفت من به مامانم میگم که با این کارش ناراحتت کرده![](http://www.kolobok.us/smiles/mini/beee_mini.gif)
منم که کلی از مامان و خاله وشوهرخاله و پسر خاله خجالت کشیدم کلی دلم از دست جوجو شکست ولی حرفی بهش نزدم
تا این که ساعت 12 چهار بار باهام تماس گرفته بود و 4 تا اس ام اس زدو ازم معذرت خواهی کرده بود![](http://www.pic4ever.com/images/4xvim2p.gif)
.ولی چون من حواسم به گوشیم نبود جوجومم فکر کرده بود باهاش قهرمو اس داده بود "عخشم خواهش میکنم بجواب.دارم دق میکنم عروسکم "
منم که یهو گوشیمو دیدم زنگیدم بهش
گفت که میدونه از دستش ناراحتم و کلی ازم معذرت خواهی کرد![](http://www.pic4ever.com/images/4xvim2p.gif)
بعد بهم توضیح داد که چرا اونا از سالاد ماکارانی خوردن.
بهم گفت که داداشش بهش زنگیده و ازش پرسیده که اون سالاد فقط ماله جوجوئه یا اونام میتونن ازش بخورن؟؟؟جوجومم که دیده سالاد خوشمزه شده بهشون گفته که همه بخورن تا بتونه با دست پخت خانومش پز بده .....
ولی من انقدر خجالت کشیدم که دیگه گریم دراومدو یه کوچولو گریه کردم.جوجومم کلی از دستم ناراحت شدو با هم بحث کردیم.![](http://www.pic4ever.com/images/3ztzsjm.gif)
اون بهم میگفت تاحالا ندیده که یه نفر از خجالت گریه کنه!!!منم گفتم حالا ببین
راستشو بخواید من با خودم فکرمیکردم که یه وقت خونواده جوجو فکر نکنن که من دارم خودمو به جوجو میندازم![](http://www.pic4ever.com/images/4chsmu1.gif)
و وقتی این حرفو به جوجوم زدم کلی ازم ناراحت شدو بهم گفت برو خودتو تو آینه نگاه کن.اونوقت میبینی چقدر ازم سر تری و من باید از خدامم باشه که تورودارشته باشم![](http://www.pic4ever.com/images/121fs725372.gif)
.بعد دیگه بحث 5 دقیقه ایمون تموم شدو مثه همیشه قبل از خداحافظی بهم گفت:دوست دارم![](http://www.pic4ever.com/images/toyou.gif)
.
خدایا ازت سپاسگذارم.بخاطر تمام نعتایی که بهم دادی(که میدونم جوجومم جزو نعمتاس)
دوست دارم خدا جونم.هیچ وقت ازم نگیرش لطفا
|